حالا قراره از سال آینده مجری نود فرد دیگه ای باشه.
این پست کامنت گذاشتن و اعلام کردن که تو این پویش شرکت کردن)ولی بیست و هفت لینک موجوده،اون یه لینکی که موجود نیست لینک پست خودمه که بعد از حذف وبلاگ و بازگشت دوباره ام حذف شده ولی نتایجش رو تو آمار محاسبه کردم.
نون و القلم و ما یسطرون با 13 رای
بازتاب نفس صبحدمان با 11 رای
فیشنگار با 9 رای
بیمارستان دریایی و
الرقیم و
ماجراهای من و خودم
با 7 رای
باغچه پیچک و
مردی به نام شقایق و
انار و
سیب زمینی و
سکوت و
همسر بهشتی با 4 رای
آقاگل و
آبگینه و
نئوتد و
هدس و
صالحات با 3 رای
شباهنگ و
صالحه و
تو فقط لیلی باش و
هومورو و
به دنبال حقیقت و
نای دل و
آرنور و
یک مرد و
آقای سر به هوا و
اقیانوس سیاه و
فرهنگ پرواز و
چارلی و
روزنوشت های دکتر و
فراز و نشیب زندگی طلبگی و
تالیفیه و
پلاکت و
اتاقی برای 2 نفر و
حضرت آب و
طفل کبیر و
کوچش و
خانه موقتی و
شب های روشن و
کاکتوس و
صحبت جانانه و
در آن نیامده ایام با 2 رای
روزهای رنگی من و
هنوز و
حقیقت روشن و
تفکرات یک آرمان و
سوته دلان و
کلبه مجازی من و
خانواده پایدار و
ثقلین و
فائزون و
لب هات و
من ساده و
آفتاب هشتم و
ویروس و
هنرنامه و
حال نوشت های بنده و
دزیره و
سره و
مینیس و
رادیو خرت و پرت و
کج نویس و
اشتباهی که پیش آمده و
پاراگراف و
لوموت و
دنیای یک انسان چپ دست و دنیای کامپیوتر و
دستان خالی و
چفت و
تنفس صبح و
دچار باید بود و
قدح و
بلوچ الف و
آسمانم و
شهر زیتونی من و
نوشته های خودمونی احسان و
کشکولک من و
دقیقه های خیالی و
پاراگراف و
شواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه و
دختر لبخند خداست و
فرهنگ شکیبایی و
معرفت النفس و
تنها دویدن و
اجتماعی نویس و
حریم خصوصی و
اقلیما و
هیولای درون و
حون و
مکتب انقلاب و
یادداشتهای یواشکی و
یاقوت و
دختری از نسل حوا و
عاشقی به سبک بی بی و
زلال و
لانه زنبوری و
پنجره و
دست نوشته های روزالیند فرانکلین و
زنگ فارسی و
یک آشنا و
آزاده در سرزمین عجایب و
لاجوردی و
افکار معلق و
حبذا و
برای خاطر آیه ها و
حسینیه دل و
باز آی و
آقای مربع و
سوداد؟ و
کوچ و
مونولوگ و
نوشته های یک جوان رها نویس و
قطره و
لافکادیو و
green is the warmest colour و
سجل و
روز از نو و
جوب در آسمان و
کویر و
الدین و
گوهر نویس و
یک مشت حرف و
محجبه و
موزه درد معاصر و
تلاجن و
آهستان و
اعتراف های من و
بانوچه و
تراکم اندیشه ها و
حریری به رنگ آبان و
وادی و
تب نوشت ها و
فطرت الهی و
کریمانه و
مثل دال و
خیال تنیده و
علی رسولان و
دیر و دور و
کوچک های بزرگ و
دکتر رضا صادقی و
استفاضه و
پیله در و
انی مهاجر الی ربی و
و نراه قریبا و
هادی هدی با یک رای
این پست کامنت گذاشتن و اعلام کردن که تو این پویش شرکت کردن)ولی بیست و هفت لینک موجوده،اون یه لینکی که موجود نیست لینک پست خودمه که بعد از حذف وبلاگ و بازگشت دوباره ام حذف شده ولی نتایجش رو تو آمار محاسبه کردم.
نون و القلم و ما یسطرون با 13 رای
بازتاب نفس صبحدمان با 12 رای
فیشنگار با 9 رای
بیمارستان دریایی و
الرقیم و
ماجراهای من و خودم
با 7 رای
باغچه پیچک و
مردی به نام شقایق و
انار و
سیب زمینی و
سکوت و
همسر بهشتی با 4 رای
آقاگل و
آبگینه و
نئوتد و
هدس و
صالحات با 3 رای
شباهنگ و
صالحه و
تو فقط لیلی باش و
هومورو و
به دنبال حقیقت و
نای دل و
آرنور و
یک مرد و
آقای سر به هوا و
اقیانوس سیاه و
فرهنگ پرواز و
چارلی و
روزنوشت های دکتر و
فراز و نشیب زندگی طلبگی و
تالیفیه و
پلاکت و
اتاقی برای 2 نفر و
حضرت آب و
طفل کبیر و
کوچش و
خانه موقتی و
شب های روشن و
کاکتوس و
صحبت جانانه و
در آن نیامده ایام و
پاراگراف
با 2 رایروزهای رنگی من و
هنوز و
حقیقت روشن و
تفکرات یک آرمان و
سوته دلان و
کلبه مجازی من و
خانواده پایدار و
ثقلین و
فائزون و
لب هات و
من ساده و
آفتاب هشتم و
ویروس و
هنرنامه و
حال نوشت های بنده و
دزیره و
سره و
مینیس و
رادیو خرت و پرت و
کج نویس و
اشتباهی که پیش آمده و
لوموت و
دنیای یک انسان چپ دست و دنیای کامپیوتر و
دستان خالی و
چفت و
تنفس صبح و
دچار باید بود و
قدح و
بلوچ الف و
آسمانم و
شهر زیتونی من و
نوشته های خودمونی احسان و
کشکولک من و
دقیقه های خیالی و
شواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه و
دختر لبخند خداست و
فرهنگ شکیبایی و
معرفت النفس و
تنها دویدن و
اجتماعی نویس و
حریم خصوصی و
اقلیما و
هیولای درون و
حون و
مکتب انقلاب و
یادداشتهای یواشکی و
یاقوت و
دختری از نسل حوا و
عاشقی به سبک بی بی و
زلال و
لانه زنبوری و
پنجره و
دست نوشته های روزالیند فرانکلین و
زنگ فارسی و
یک آشنا و
آزاده در سرزمین عجایب و
لاجوردی و
افکار معلق و
حبذا و
برای خاطر آیه ها و
حسینیه دل و
باز آی و
آقای مربع و
سوداد؟ و
کوچ و
مونولوگ و
نوشته های یک جوان رها نویس و
قطره و
لافکادیو و
green is the warmest colour و
سجل و
روز از نو و
جوب در آسمان و
کویر و
الدین و
گوهر نویس و
یک مشت حرف و
محجبه و
موزه درد معاصر و
تلاجن و
آهستان و
اعتراف های من و
بانوچه و
تراکم اندیشه ها و
حریری به رنگ آبان و
وادی و
تب نوشت ها و
فطرت الهی و
کریمانه و
مثل دال و
خیال تنیده و
علی رسولان و
دیر و دور و
کوچک های بزرگ و
دکتر رضا صادقی و
استفاضه و
پیله در و
انی مهاجر الی ربی و
و نراه قریبا و
هادی هدی و
واقعیت سوسک زده با یک رای
این پست کامنت گذاشتن و اعلام کردن که تو این پویش شرکت کردن)ولی بیست و هفت لینک موجوده،اون یه لینکی که موجود نیست لینک پست خودمه که بعد از حذف وبلاگ و بازگشت دوباره ام حذف شده ولی نتایجش رو تو آمار محاسبه کردم.
نون و القلم و ما یسطرون با 13 رای
بازتاب نفس صبحدمان با 12 رای
فیشنگار با 9 رای
بیمارستان دریایی و
الرقیم و
ماجراهای من و خودم
با 7 رای
باغچه پیچک و
مردی به نام شقایق و
انار و
سیب زمینی و
سکوت و
همسر بهشتی با 4 رای
آقاگل و
آبگینه و
نئوتد و
هدس و
صالحات با 3 رای
شباهنگ و
صالحه و
تو فقط لیلی باش و
هومورو و
به دنبال حقیقت و
نای دل و
آرنور و
یک مرد و
آقای سر به هوا و
اقیانوس سیاه و
فرهنگ پرواز و
چارلی و
روزنوشت های دکتر و
فراز و نشیب زندگی طلبگی و
تالیفیه و
پلاکت و
اتاقی برای 2 نفر و
حضرت آب و
طفل کبیر و
کوچش و
خانه موقتی و
شب های روشن و
کاکتوس و
صحبت جانانه و
در آن نیامده ایام و
پاراگراف
با 2 رایروزهای رنگی من و
هنوز و
حقیقت روشن و
تفکرات یک آرمان و
سوته دلان و
کلبه مجازی من و
خانواده پایدار و
ثقلین و
فائزون و
لب هات و
من ساده و
آفتاب هشتم و
ویروس و
هنرنامه و
حال نوشت های بنده و
دزیره و
سره و
مینیس و
رادیو خرت و پرت و
کج نویس و
اشتباهی که پیش آمده و
لوموت و
دنیای یک انسان چپ دست و دنیای کامپیوتر و
دستان خالی و
چفت و
تنفس صبح و
دچار باید بود و
قدح و
بلوچ الف و
آسمانم و
شهر زیتونی من و
نوشته های خودمونی احسان و
کشکولک من و
دقیقه های خیالی و
شواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه و
دختر لبخند خداست و
فرهنگ شکیبایی و
معرفت النفس و
تنها دویدن و
اجتماعی نویس و
حریم خصوصی و
اقلیما و
هیولای درون و
حون و
مکتب انقلاب و
یادداشتهای یواشکی و
یاقوت و
دختری از نسل حوا و
عاشقی به سبک بی بی و
زلال و
لانه زنبوری و
پنجره و
دست نوشته های روزالیند فرانکلین و
زنگ فارسی و
یک آشنا و
آزاده در سرزمین عجایب و
لاجوردی و
افکار معلق و
حبذا و
برای خاطر آیه ها و
حسینیه دل و
باز آی و
آقای مربع و
سوداد؟ و
کوچ و
مونولوگ و
نوشته های یک جوان رها نویس و
قطره و
لافکادیو و
green is the warmest colour و
سجل و
روز از نو و
جوب در آسمان و
کویر و
الدین و
گوهر نویس و
یک مشت حرف و
محجبه و
موزه درد معاصر و
تلاجن و
آهستان و
اعتراف های من و
بانوچه و
تراکم اندیشه ها و
حریری به رنگ آبان و
وادی و
تب نوشت ها و
فطرت الهی و
کریمانه و
مثل دال و
خیال تنیده و
علی رسولان و
دیر و دور و
کوچک های بزرگ و
دکتر رضا صادقی و
استفاضه و
پیله در و
انی مهاجر الی ربی و
و نراه قریبا و
هادی هدی و
واقعیت سوسک زده با یک رای
این پست کامنت گذاشتن و اعلام کردن که تو این پویش شرکت کردن)ولی بیست و هفت لینک موجوده،اون یه لینکی که موجود نیست لینک پست خودمه که بعد از حذف وبلاگ و بازگشت دوباره ام حذف شده ولی نتایجش رو تو آمار محاسبه کردم.
نون و القلم و ما یسطرون با 13 رای
بازتاب نفس صبحدمان با 12 رای
فیشنگار با 9 رای
بیمارستان دریایی و
الرقیم و
ماجراهای من و خودم
با 7 رای
باغچه پیچک و
مردی به نام شقایق و
انار و
سیب زمینی و
سکوت و
همسر بهشتی با 4 رای
آقاگل و
آبگینه و
نئوتد و
هدس و
صالحات با 3 رای
شباهنگ و
صالحه و
تو فقط لیلی باش و
هومورو و
به دنبال حقیقت و
نای دل و
آرنور و
یک مرد و
آقای سر به هوا و
اقیانوس سیاه و
فرهنگ پرواز و
چارلی و
روزنوشت های دکتر و
فراز و نشیب زندگی طلبگی و
تالیفیه و
پلاکت و
اتاقی برای 2 نفر و
حضرت آب و
طفل کبیر و
کوچش و
خانه موقتی و
شب های روشن و
کاکتوس و
صحبت جانانه و
در آن نیامده ایام و
پاراگراف
با 2 رایروزهای رنگی ارکیده و
هنوز و
حقیقت روشن و
تفکرات یک آرمان و
سوته دلان و
کلبه مجازی من و
خانواده پایدار و
ثقلین و
فائزون و
لب هات و
من ساده و
آفتاب هشتم و
ویروس و
هنرنامه و
حال نوشت های بنده و
دزیره و
سره و
مینیس و
رادیو خرت و پرت و
کج نویس و
اشتباهی که پیش آمده و
لوموت و
دنیای یک انسان چپ دست و دنیای کامپیوتر و
دستان خالی و
چفت و
تنفس صبح و
دچار باید بود و
قدح و
بلوچ الف و
آسمانم و
شهر زیتونی من و
نوشته های خودمونی احسان و
کشکولک من و
دقیقه های خیالی و
شواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه و
دختر لبخند خداست و
فرهنگ شکیبایی و
معرفت النفس و
تنها دویدن و
اجتماعی نویس و
حریم خصوصی و
اقلیما و
هیولای درون و
حون و
مکتب انقلاب و
یادداشتهای یواشکی و
یاقوت و
دختری از نسل حوا و
عاشقی به سبک بی بی و
زلال و
لانه زنبوری و
پنجره و
دست نوشته های روزالیند فرانکلین و
زنگ فارسی و
یک آشنا و
آزاده در سرزمین عجایب و
لاجوردی و
افکار معلق و
حبذا و
برای خاطر آیه ها و
حسینیه دل و
باز آی و
آقای مربع و
سوداد؟ و
کوچ و
مونولوگ و
نوشته های یک جوان رها نویس و
قطره و
لافکادیو و
green is the warmest colour و
سجل و
روز از نو و
جوب در آسمان و
کویر و
الدین و
گوهر نویس و
یک مشت حرف و
محجبه و
موزه درد معاصر و
تلاجن و
آهستان و
اعتراف های من و
بانوچه و
تراکم اندیشه ها و
حریری به رنگ آبان و
وادی و
تب نوشت ها و
فطرت الهی و
کریمانه و
مثل دال و
خیال تنیده و
علی رسولان و
دیر و دور و
کوچک های بزرگ و
دکتر رضا صادقی و
استفاضه و
پیله در و
انی مهاجر الی ربی و
و نراه قریبا و
هادی هدی و
واقعیت سوسک زده با یک رای
صفحه اش و پستاش رو بخونی و برسی به عکس نوشته ای با این متن:
صاحب این پروفایل شهید می شود إن شاء الله یعنی باید بشه اگه نشه میمیره
متن وصیت نامه شهید دهقان
بسم الله الرحمن الرحیم
"وفدیناه بذبح عظیم" و او را به قربانی بزرگی بازخریدیم. سوره مبارکه صافات آیه ۱۰۷
اینجانب محمدرضا دهقان امیری فرزند علی در سلامت کامل روانی و جسمی و در آرامش کامل شهادت می دهم به یگانگی حضرت حق و شهادت می دهم به دین مبین اسلام و قرآن و نبوت خاتم الانبیاء حضرت محمد(ص) و امامت امیرالمومنین حیدر کرار علی ابن ابی طالب(ع) و یازده فرزند ایشان که آخرینشان حضرت حجت قائم آل محمد(عج) برپا کننده عدل علوی در جهان و منتقم خون مادرسادات خانوم فاطمه زهراء(س) می باشد. ( اللهم عجل لولیک الفرج)
با سلام بر همه ی دوستان، آشنایان و اقوام و . این حقیر از همه ی شما عزیزان تقاضای حلالیت دارم. و تشکر می کنم از پدر و مادر عزیزتر از جانم که تمام تلاش خود برای نشان دادن راه سعادت به فرزندشان انجام دادند و این حقیر حتی نتوانستم قدر کوچکی از این فداکاری ها را پاسخ دهم. از این دو بزرگوار حلالیت می خواهم و از صمیم قلب نیازمند دعایشان هستم.
و تشکر می کنم از برادر عزیزم و امیدوارم که شهادت و روحیه جهادی را سرلوحه خود قرار دهی و همچنین خواهر عزیزم و حامی همیشگی من که نهایت لطف را بر من داشته است و من فقط با بدی پاسخش را دادم امیدوارم هم اکنون نیز دعایت را از برادرت دریغ نکنی و همیشه به یادش و زینب گونه پایداری کنی.
از همه دوستان دانشگاه و مسجد و استادان و مربیانم و. در خواست حلالیت دارم و از شما دوستان می خواهم این حقیر را از دعای خیرتان محروم نفرمایید و اگر کوتاهی کردم در حق شما عزیزان به بزرگواری خود عفو کنید و از حقی که بر گردنم دارید درگذرید.
بر اساس آیه مبارکه ۱۵۶ سوره بقره: "الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله و انا الیه راجعون" آنها که هرگاه مصیبتی به آنها می رسد صبوری کنند و گویند ما ازآن خداییم و به سوی او باز می گردیم.
صبر را سرلوحه کار خود قرار دهید و مطمئن باشید که هرکس از این دنیا خواهد رفت و تنها کسی که باقی می ماند خداوند متعال است، اگر دلتان گرفت یاد عاشورا کنید و مطمئن باشید غم شما از غم ام المصائب خانوم زینب کبری(س) کوچک تر است، روضه اباعبدالله و خانوم زینب کبری فراموش نشود و حقیقتا مطمئن باشید که تنها با یاد خداست که دلها آرام می گیرد.
قال الحسین( ع):
ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیاسیوف خذینی
اگر دین محمد تداوم نمی یابد مگر با کشته شدن من، پس ای شمشیرها مرا دربر بگیرید.
بالهایم هوس با تو پریدن دارد
بوسه بر خاک قدم های تو چیدن دارد
من شنیدم سر عشاق به زانوی شماست
و از آن روز سرم میل بریدن دارد
غالبا آن گذری که خطرش بیشتر است
می شود قسمت آنکه جگرش بیشتر است
قیمت عبد به افتادن در سجاده ست
سنگ فرش حرم دوست، زرش بیشتر است
خانه ای است در اینجا که کریم اند همه
سر این کوچه اگر رهگذرش بیشتر است
دل ما سوخت در این راه ولی ارزش داشت
هرکه اینگونه نباشد ضررش بیشتر است
بی سبب نیست که آواره هر دشت شدیم
هرکه عاشق شود اصلا سفرش بیشتر است
هر گدایی برسد لطف که دارد اما
به گدایان برادر نظرش بیشتر است
همه گفتند خدیجه ست ولی ما دیدیم
در جمالش که جلال پدرش بیشتر است
وسعت روح، بدن را به فنا می گیرد
غیر زینب چه کسی دردسرش بیشتر است.
و من الله توفیق
محمدرضا دهقان امیری
تهران
تاریخ شهادت: 21 آبان 1394
محل شهادت: منطقه حلب سوریه.
تحصیلات خود را در تبریز گذراند. در دوره تحصیلات دبیرستان به عضویت پایگاه مقاومت شهید بابایی درآمد و حضور مستمر در جمع بسیجیان پایگاه، اولین بارقه های عشق به فرهنگ مقاومت و ایثار و شهادت را در او بوجود آورد.
ورزشکار بود و به ورزش کاراته علاقه داشت و از 10 سالگی به این ورزش پرداخته بود.
ایشان بعد از اتمام خدمت سربازی، علیرغم تشویق اطرافیان به ادامه تحصیل در دانشگاه، با اختیار خود، عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را انتخاب نمود و در بهمن ماه سال 82 وارد دوره افسری دانشکده امام علی (ع) سپاه شد. علاقه و عشق وصف ناشدنی محمودرضا به آرمان جهانی امام خمینی (ره)، یعنی تشکیل نهضت جهانی اسلام، روحیه خاصی را در وی بوجود آورده بود که تا آغاز جنگ در سوریه، در جهت تحقق آن تلاش و مجاهدت شبانه روزی داشت. همواره مطالعه دینی و ی داشت و به اخبار و وقایع داخلی و خارجی به خصوص تحولات جهان اسلام اشراف داشت و این وقایع را تحلیل میکرد. او به خاطر آشنایی با زبان عربی، با رزمندگان مقاومت اسلامی لبنان و رزمندگان حزب الله و همینطور با شیعیان مجاده عراقی و سوری ارتباطی تنگاتنگ داشت.
با آغاز جنگ در سوریه از سال 90 برای دفاع از حرم های آل الله (ع) و یاری جبهه مقاومت، آگاهانه عازم سوریه شد. در آخرین اعزام خود در دیماه 92 به یکی ازیاران نزدیک خود اعلام کرد که این سفر برای او بی بازگشت است و از دو ماه پیش از اعزام بدنبال هماهنگی برای محل تدفین خود بود.
سرانجام، بعد از دو سال حضور در جبهه سوریه، در بعدازظهر 29 دیماه 92 همزمان با سال روز میلاد پیامبر اعظم (ص) و امام جعفر صادق(ع) در اثنای درگیری با مزدوران تکفیری استکبار در اثر اصابت ترکش های یک تله انفجاری به ناحیه سر و سینه، به فیض شهادت نائل آمد.
متن نامه شهید بیضایی به همسرش:
باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان بدنیا آمدهایم و شیعه هم بدنیا
آمدهایم که مؤثر در تحقق ظهور مولا باشیم و این همراه با تحمل مشکلات،
مصائب، سختیها، غربتها و دوریهاست و جز با فدا شدن محقق نمیشود
حقیقتاً.
نمیخواهم حرفهای آرمانگرایانه بزنم و یا غیر واقعی صحبت بکنم؛ نه!
حقیقتاً در مسیر تحقق وعده بزرگ الهی قرار گرفتهایم؛ هم من، هم تو.
بحمدالله؛ خدا را باید بخاطر این شرایط و این توفیق بزرگ شاکر باشیم.
الان که این نامه را برایت مینویسم، شب قدر است و شب شهادت حیدر کرار
(علیه السلام) و در فضای ملکوتی بینالحرمین صبر و مصیبت و تحمل مشکلات و
سختیها، بینالحرمین دو مظلومه، دو شهیده، یکی خانم زینب کبری (روحی
فداها) و دیگری بنتالحسین، خانم رقیه (سلام الله علیها) هستم و به یادتم.
نمیدانی بارگاه ملکوتی 3 ساله امام حسین الان هم چقدر غریب است؛ در محل
یهودیها، در مجاورت کاخ ملعون معاویه و در محاصره وهابیهای وحشی و آدمکش.
چه بگویم از اوضاع اینجا؛ تاریخ دوباره تکرار شده و این بار ابناء ابوسفیان
و آل سفیان بار دیگر آلالله را محاصره کردهاند؛ هم مرقد مطهر خانم زینب
کبری و هم مرقد مطهر دردانه اهل بیت، رقیه (سلام الله علیهما). ولی این بار
تن به اسارت آلالله نخواهیم داد چرا که به قول امام (ره) مردم ما از مردم
زمان رسول الله بهترند.
واضحتر بگویم؛ نبرد شام، مطلع تحقق وعده آخرامانی ظهور است و من و تو
دقیقاً در نقطهای ایستادهایم که با لطف خداوند و ائمه اطهار نقشی بر
گردنمان نهاده شده است و باید به سرانجام برسانیمش با هم تا بار دیگر شاهد
مظلومیت و غربت فرزندان زهرای مرضیه (سلام الله علیها) نباشیم؛ اگر بدانی
صبرت چقدر در این زمان حساس در حفظ و صیانت از حریم آلالله قیمت دارد،
لحظه به لحظه آنرا قدر میشماری.
معرکه شام میدان عجیبی است. بقول امام ای: بحران سوریه الان مقابله
جبهه کفر و استکبار و ارهاب با تمام قوا، در برابر جبهه مقاومت و اسلام
حقیقی است.» در واقع جنگ بین حق و باطل و این خاکریز نباید فرو بریزد؛
نباید. خط مقدم نبرد بین حق (جبهه مقاومت) و باطل در شام است؛ تمام دنیا
جمع شدهاند؛ تمام استکبار، کفار، صهیونیستها، مدعیان اسلام آمریکایی،
وهابیون آدمکش بیشرف، همه و همه جبهه واحدی تشکیل دادهاند و هدفشان شکست
اسلام حقیقی و عاشورایی، رهبری ایران و هدفشان شکست نهضت زمینهسازان ظهور
است و بس.
و در این فضای فتنه آلود، متأسفانه بسیاری از مسلمین ناآگاه و افراطی نیز
همراه شدهاند تا این عَلَم و این نهضت زمینهساز را به شکست بکشانند که
اگر این اتفاق بیفتد سالها و شاید صدها سال دیگر باید شیعه خود دل بخورد
تا تحقق وعده الهی را نزدیک ببیند.
شام نقطه شروع حرکت ابناء ابوسفیان ملعون است و این خاکریز نباید فرو
بریزد؛ این حرکت خطرناک و این تفکر آدمکش ارهابی، پر و بال گرفته و حمام
خون بین شیعیان و سایر مسلمین راه میاندازد و هیچ حرمتی از حرمین شریفین
زینب کبری سلام الله علیها و خانم رقیه سلام الله علیها (حفظ نخواهد کرد)
که هیچ، حرمت عتبات مقدسه کربلا، نجف، سامرا، کاظمین و… را هم خواهد شکست.
جبهه جدیدی که از تفکر اسلام آمریکایی، صهیونیسم و ارهاب از کشورهای مختلف
از جمله افغانستان، پاکستان، آمریکا، اروپا، یمن، ترکیه، عربستان، قطر،
آذربایجان، امارات، کویت، لیبی، فلسطین، مصر، اردن و… به نام جهاد فی سبیل
الله تشکیل شده است، هدف نهاییاش فقط و فقط جلوگیری از نهضت زمینهسازان
ظهور و در نهایت مقابله با تحقق وعده الهی ظهور میباشد و هیچ ابایی هم از
کشتن و مثله کردن و سر بریدن ن و کودکان بیگناه شیعه ندارد، کما اینکه
این اتفاق را الان به وفور میتوان مشاهده کرد و من دیدهام.
مسئولیت سنگینی بر دوشمان گذاشته شده است و اگر نتوانیم از پسش برآییم،
شرمنده و خجل باید به حضور خداوند و نبیاش و ولیاش برسیم چرا که مقصریم.
کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا و بقول سید مرتضی آوینی این یعنی اینکه همه
ما شب انتخابی خواهیم داشت که به صف عاشورائیان بپیوندیم و یا از معرکه
جهاد بگریزیم و در خون ولی خدا شریک باشیم. ان شاء الله در پناه حق و تا
(تحقق) وعده الهی و یاری دولت ایشان خواهیم جنگید.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجراً عظیماً
ان شاء الله
اینجانب محمدهادی ذوالفقاری وصیت میکنم که من را در ایران دفن نکنند و اگر شد ببرند امام رضا علیه السلام طواف بدهند و برگردانند و همینطور که در نجف و سامرا و کربلا و کاظمین طواف بدهند و در وادیالسلام دفن کنند و دوست دارم نزدیک امام باشد و تمام مستحبات انجام شود و در داخل دور قبر من سیاهی بزنند و دستمال گریه مشکی و غیره مثل تربت بگذارند داخل قبر من مثل حسینیه شود و اگر شد جایی که سرم میخورد به سنگ لحد یک اسم حضرت زهرا(س) بگذارند که اگر سرم خورد به آن سنگ آخ نگویم و بگویم یا زهرا(س).
بالای سر من روضه و سینهزنی بگیرند و موقع دفن من پرچم بالای قبرم قرار بگیرد و در زیر پرچم من را دفن کنید و زیاد یاحسین(ع) بگویید و برای من مجلس عزا نگیرید چون من به چیزی که میخواستم رسیدم و برای امام حسین و حضرت زهرا مجلس بگیرید و گریه کنید و رو به قبله صحیح دفن کنید چون قبله در نجف اختلاف دارد و روی سنگ قبرم اسم من را نزنید و بنویسید که اینجا قبر یک آدم گناه کار است یعنی العبد الحقیر و المذنب و یا مثل این؛ پیراهن مشکی هم بگذارید داخل قبر.
وصیتم به مردم ایران و در بعضی از قسمتها برای مردم عراق این است که من الان حدود سه سال است که خارج از کشور زندگی میکنم مشکلات خارج کشور بیشتر از داخل کشور است قدر کشورمان را بدانند و پشت سر ولی فقیه باشند و با بصیرت باشند چون همین ولی فقیه است که باعث شده ایران از مشکلات بیرون بیاید و از خواهران میخواهم که حجابشان را مثل حجاب حضرت زهرا رعایت بکنند نه مثل حجابهای روز چون این حجابها بوی حضرت زهرا(س) را نمیدهد.
از برادرانم میخواهم که غیر حرف آقا حرف کس دیگری را گوش ندهند جهان در حال تحول است دنیا دیگر طبیعی نیست الان دو جهاد در پیش داریم اول جهاد نفس که واجبتر است زیرا همه چیز لحظه آخر معلوم میشود که اهل جهنم هستیم یا بهشت، حتی در جهاد با دشمنها احتمال میرود که طرف کشته شود ولی شهید به حساب نیاید چون برای هوا نفس رفته جبهه و اگر برای هوای نفس رفته باشید یعنی برای شیطان رفتید و در این حال چه فرقی است بین ما و دشمن؟ امام زمان را تنها نگذارید.
آنها اهل شیطان هستند و ما هم شیطانی. دین خودتان را حفظ کنید چون اگر امام زمان بیاید احتمال دارد روبهروی امام باشیم و با امام مخالفت کنیم. امام زمان را تنها نگذارید من که عمرم رفت و وقت از دست دادم تا به خودم آمدم دیدم که خیلی گناه کردم و پلهای پشت سرم را شکاندهام و راه برگشت ندارم. بچههای ایران و عراق من دیر فهمیدم و خیلی گناه و کارهای بیهوده انجام دادهام و یکی از دلایلی که آمدم نجف به خاطر همین بود که پیشرفت کنم نجف شهری است که مثل تصفیهکُن است که گناهها را به سرعت از آدم میگیرد و جای گناهان ثواب میدهد این مولای ما خیلی مهربان است.
همچنین میخواهم که مردم عراق از ناموس و وطن خودشان و مخصوصا حرمها دفاع کنند و اجازه به این ظالمان ندهند و مردم عراق مخصوصا طلاب نجف در این جهاد شرکت کنند چون دیدم که مدافع هست لکن کم است باید زیاد شود و مطمئنم که اینها(ظالمین) کم هستند و فقط با یک هجوم (جهاد) با اسم حضرت زهرا(س) میشود کار این مفسدها را تمام کرد و منتظر ظهور شویم و بهتر است که دست به دست همدیگر دهید و این غده سرطانی را از بین ببرید. برای من خیلی دعا کنید چون خیلی گناه کارم و از همه حلالیت بگیرید.
وصیت من به طلاب این است که اگر برای رضای خدا درس میخوانند و هدف دارند بخوانند و اگر اینطور نیست نخوانند. چون میشود کار شیطانی و شهریه امام را هم میگیرند؛ دیگر حرام درحرام میشود و مسئولیت دارد اگر میتوانند درس بخوانند البته همهاش درس نیست، عبودیت هم هست باید مقداری از وقت خود را صرف عبادت کنند چون طلبهای باتقوا کم داریم اول تزکیه نفس بعد درس ای داد از علم شیطانی. دنیا رنگ گناه دارد دیگر نمیتوانم زنده بمانم. انشاءالله امام حسین(ع) و حضرت زهرا(س) و امام رضا(ع) در قبر میآیند.
19 بهمن ماه سال 1393
العبد الحقیر و المذنب الضعیف محمدهادی ذوالفقاری
و یک مرد تنها نشسته بود
و عمیقا در غم و اندوه فرو رفته بود
همه حیوانات به او نزدیک شدند و گفتند:
ما دوست نداریم تو را غمگین ببینیم
هر چیزی که می خواهی از ما بخواه،به آن میرسی
مرد گفت:می خواهم دید خوبی داشته باشم
کرکس جواب داد:می توانی دید مرا داشته باشی
مرد گفت:می خواهم قوی باشم
پلنگ گفت:مثل من قوی خواهی شد
بعد مرد گفت: دوست دارم رازهای زمین را بدانم
مار بزرگ جواب داد:من انها را به تو نشان خواهم داد
و همینطور تا آخرین حیوان ادامه پیدا کرد
وقتی مرد تمامی هدایایی که می توانست از آنها بگیرد را به دست آورد.انجا را ترک کرد.
بعد جغد به سایر حیوانات گفت:
حالا آن مرد بیشتر می داند و قادر است کارهای زیادی کند.
آهوی کوهی گفت: آن مرد هر آنچه را که نیاز دارد به دست آورد.
حال دیگر غم و اندوه او متوقف خواهد شد.
اما جغد جواب داد:نه
من حفره ای در آن مرد دیدم
طوری عمیق مثل گرسنه ای که هیچگاه سیر نمی شود
این چیزی است که باعث ناراحتی او می شود و باعث میشود او باز هم بخواهد
او آنقدر به گرفتن ادامه می دهد تا اینکه یک روز دنیا خواهد گفت:
من دیگر چیزی بیشتر از این نیستم و چیزی برای دادن ندارم.
پ.ن1:بخشی از مستند ظهور قسمت بیست و سه(ماتریالیسم و جنگ درون)
پ.ن2:خوندن کامنت خودم برای این پست خالی از لطف نیست
ساجد، دانشجوی پاسدار شهید احسان الله قاسمیه» در سال ۱۳۳۶ در کاشان چشم به جهان گشود. وی با آغاز عملیات بیتالمقدس به همراه شهید احمد ملاسلیمانی» و شهید اکبر شیرازی» عازم جنوب شد و در مرحله سوم عملیات بیتالمقدس در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ در سن ۲۴ سالگی به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
متن وصیتنامهای را که از این شهید والامقام به یادگار مانده است در ادامه میخوانید:
بسمه تعالی
المَوتُ فی حَیاتِکُم مَقهورین وَ الحَیاةُ فی مَوتِکم قاهِرین
درود بر امام عزیز و سلام به شهدای خونینکفن انقلاب و درود به امت مسلمان و مبارز ایران و دوستان و همرزمان پاسدارم و خانواده عزیزم برایم دعا کنید تا شهادتم مورد اجابت خداوند قرار گیرد تا در روز حساب و میزان در برابر خداوند و رسولش سربلند باشم.
برایم دعا کنید که میدان رزم رفته باشم بخاطر رضای خداوند،از مجروح شدن و معلول شدن نهراسیده باشم که نسبت به امانت خداوند امین باشم،شهادت را طلبیده باشم.
برای تقّربالهی و ضمانتی برای بخشش گناهان و جهاد اصغر نه برای فرار از جهاد اکبر و این راه را با شناخت و رضایت کامل و دادن چند قطره خون بیارزشم پیمودم. پروردگارا از من بپذیر پیام من را بعنوان یک پاسدار شهید که خونش را داد تا پیام خونبارش بر دل شما امت مسلمان بنشیند این است که تداوم انقلاب اسلامی بستگی به صدور آن به همه جهان دارد انقلاب نکردیم که فقط استقلال و آزادی کشورمان را بدست آوریم.
ما برای نجات بشرّیت از جهل و گمراهی برای نجات مظلومان از ظالمان برای نجات مستضعفین از مستکبرین و برای حاکم کردن خون خدا در تمام جهان قیام کردیم و ادامه این قیام نیاز به خون دارد نکند نسبت به سرنوشت خلق خدا بیتفاوت باشید و ظلم ظالمان را بر مظلومان تماشا کنیم ما در اسلام تماشاچی نداریم همه مسلمانان به هر نحوی باید در صحنه نبرد بین حق و باطل در تمامی زمین خدا شرکت کنند وگرنه خود نیز باطلند.
پدر بزرگوارم و مادر عزیز و بهتر از جانم میدانم که مرگ فرزند جوان برای پدر و مادر دردناک است. میدانم که با شنیدن شهادتم قلبتان دردمند و غمناک است.
اما ای پدر و مادر، من یک پاسدار بودم و به مرحله ای از رشد و شناخت رسیده بودم که دریابم که من متعلق به پدر و مادر نیستم، من متعلق به خودم هم نیستم بلکه من متعلق به خدا هستم. إِنَّا للّه وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ؛ و من از شما میخواهم پدر و مادر یک پاسدار شهید باشید تا یک فرزند شهید، چرا که رسالت یک پاسدار در رابطه با انقلاب الهیاش است و رسالت یک فرزند در رابطه با پدر و مادرش و اگر نتوانستم فرزند خوبی برای شما باشم شاید بخاطر این بود که خواستم پاسدار خوبی باشم. اگرچه یک پاسدار خوب فرزند خوب یک امّت مسلمان است.
در آخرین کلام از شما میخواهم آنچه مشقّت و زحمت برای من متحمّل شدهاید برمن حلال کنید و اگر احیاناً تندی و بیحرمتی بیاطاعتی از من دیدهاید بر جهالت من ببخشید، همین طور خواهران و برادران عزیزم و دوست بهتر از جانم ابوالفضل و همرزمان پاسدارم که امیدوارم راهتان فیسبیلالله باشد.
والسلام
توجه
احسان الله قاسمی
به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق؛ شهید محسن حججی یکی از نیروهای لشکر زرهی ۸ نجف اشرف و از نیروهای فعال موسسه شهید احمد کاظمی بود. او اهل اصفهان و ۲۵ ساله بود که در منطقه مرزی عراق و سوریه طی یورش داعش، اسیر و دو روز بعد از اسارت همچون سالار شهید اباعبدالله الحسین علیه السلام به درجه رفیع شهادت نائل شد. از این شهید بزرگوار یک فرزند دو ساله به یادگار مانده است.مراسم تشییع پیکر مطهر این شهید والامقام چهارشنبه در تهران برگزار می شود.
در ادامه دلنوشته شهید حججی در محرم سال ۹۵ را میخوانید:
خدایا، تو را به مُحرَم حسین علیهالسلام مرا هم مَحرَم کن.
یا رب الحسین علیهالسلام
خدایا؛ چندیست عقدۀ دل پیشت باز نکردهام و باز به لطف شما فرصتی مهیا
شد.خدایا؛ محرم حسین علیهالسلام رسید. تاسوعا رسید. عاشورا
رسید.محرم ره به اتمام است و من هنوز.خدایا؛ چه شده است؟ مگر چه
کردهام که اینگونه باید رنج و فراق بکشم؟
خدایا؛ میدانم. میدانم روسیاهم، پرگناهم.اما. تو را به حسین
علیهالسلام. تو را به زینب سلاماللهعلیها. تو را به عباس
علیهالسلام.خدایا. دیگر بس است. اصلاً بگذار اینگونه بگویم. غلط
کردم.خدایا. بگذر. بگذر از گذشتهام. ببخش.باور ندارم در عالم
کبریایی تو گنهکاران را راهی نباشد.
یا اله العالمین.
ببخش آن گناهانی را که از روی جهالت انجام دادهام.
ببخش آن خطاهایی را که دیدی و حیا نکردم.
خدایا، تو را به مُحرَم حسین علیهالسلام مرا هم مَحرَم کن.
این غلام روسیاه پرگناه بیپناه را هم پناه بده.
خدایا، یکسال گذشت و من کل سال را تنها با خاطرات همان چند روز جهاد گذراندم.
زندهام به امید دوباره رفتن.
مپسند. مپسند که اینگونه رنج بکشم.
سینهام دیگر تاب ندارد.
مگر چند نفر شوق رفتن دارند؟
یعنی بین این همه خوبان روسیاهی چون من راه ندارد؟
مگر جز این است که حسین علیهالسلام هم عباس علیهالسلام را برد و هم
حُر را.مگر جز این است که هم حبیب روسفید شد و هم جو ْن.خدایا اگر شوقی
هست، اگر شجاعتی هست، اگر روحم به تکاپو افتاده است برای رفتن همه و همه
به لطف تو بوده و بس.میتوانستی مرا هم در این دنیا غرق کنی.میتوانستی
مرا هم آنقدر سرگرم دنیا کنی که فکر جهاد هم نباشد جه برسد به رفتن.
میتوانستی آنقدر وابستهام کنی که نتوانم از داشتههایم دل بکنم.اما خدایا، از همه چیز دل بریدهام.
از زن و فرزندم گذشتم.
دیگر هیچ چیز این دنیا برایم ارزشی ندارد جز آنچه که مرا به تو برساند.
خدایا، من از همه چیز این دنیا گذشتم تو نیز از من بگذر.
و این همه را فقط از لطف تو میدانم.
پس: ای که مرا خواندهای؛ راه نشانم بده .
حججی ۹۵/۷/۳۰
زمانی که این نوشته را می خوانید من در جمع شما نیستم اگر به شهادت رسیدم
به آرزوی دیرینه ام رسیده ام. من راضی نیستم که کسی در مراسم دفن من گریه و
زاری کند چون مرگ در راه خدا هیچ گریه ای ندارد بلکه شادی دارد اشک نریزید
چون در آخر خدا مرا خرید و جانم را در راه اهل بیت(ع) دادم و عاقبت به
خیری که تمام اهل دل به دنبال آن هستند نصیبم شد.
نمی دانم چرا به دلم افتاده که از این سفر سالم برنمی گردم و دلم برای حرم
حضرت رقیه(س) و حضرت زینب(س) خیلی تنگ است و بیشتر از آن دلتنگ حرم اربابم
ولی الان دیوانه حرمین شریف دمشق شده ام. به این سفر می روم چون نیاز است
الان در آنجا باشم به خاطر آرامش دل حضرت زهرا(ص) و
امیرالمومنین(ع) و امام حسین(ع) و امام حسن(ع) و حضرت عباس (ع) به سوریه
رفتم تا به حضرت زینب(س) ثابت کنم که کلنا عباسک یا زینب»
حمد و سپاس پروردگار هر دو عالم و سجده شکر به درگاهش که مدیون حسین بن علی
(ع) هستم و تمام زندگیم را از از او دارم چون خواست تا این گونه او را
زیارت کنم، همانند خوابی که دیدم که امام حسین(ع) از ضریح بیرون آمد و گفت تو هم مال این دنیا نیستی و در آخر هم من روسیاه را خرید پس گریه و زاری معنا ندارد چون به وصال عشقم رسیدم.
پدر و مادر عزیزم با اینکه در راه خدا و اهل بیت(ع) کشته شدم بازهم مثل
همیشه به دعای خیر شما نیاز دارم مرا از دعای خیر خود محروم نفرمایید و یک
خواهش دیگر دارم، می دانم سخت است ولی به خاطر من که آرزویم است اگر در
توان بود عمل کنید؛ حال که در این راه جان باخته ام می خواهم جلوی درب
ورودی حرم حضرت زینب(س) یا حضرت رقیه(س) به خاک سپرده و دفن شوم و این
آخرین درخواست من از شما پدر و مادر عزیزم است که اگر این اتفاق افتاد با
این امر مخالفت نکنید چون عمری است که که آرزویم خاک کف پای زائران حسین(ع)
است و خود این مقام که خاک پای زائران حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س)، آرزوی
بزرگان است و اگر چاره داشتم و می شد می گفتم بدنم را دو قطعه کنید و نیمی
از آن را در حرم حضرت زینب(س) و نیمی را در حرم حضرت رقیه(س) دفن کنید و
این آخرین خواهش من در دنیا از شماست.
سعی کنید روضه حضرت زهرا (س) را هر ساله و طبق سال های قبل بگیرید و نگذارید چراغ این خانه خاموش شود زیرا برکت زندگی و خانه است.
شکر و سپاس بی پایان خدای عزوجل را که بر من منت نهاد و مرا توفیق عطا کرد که جزء جنودش باشم و در راهش قدم بردارم و جهاد کنم در راه آنچه که به ما فرمان داده شده و شکر او که عمر مرا در این برهه از زمان قرار داده.
جاذبه ای وجود دارد که مرا در این رود پرتلاطم به دریاچه عشق به خدا می کشاندو در طول و عرض و عمق آن می گستراند.ولی سدی در تنگه آن زده اند که از رفتن بازم می داردو مرا به بازگشت می خواند اما به امید خدا از سد خواهم گذشت .اما باز می ترسم که در راه بیراهه ای زنند و از رفتن بازم دارند.
خدا نیاورد روزی را که عجب و غرور و ریا ما را بگیرد که راه را گم خواهیم کرد.مبادا دنیا و فرزند و عیال و خانواده شما را از جهاد باز دارند که اگر اینطور شد مدیون خون شهدا میشوید،دوست ندارم که در بستر بمیرم که حضرت امیرالمومنین(ع)فرمود:دوست دارم هزار بار با شمشیر کشته شوم ولی در بستر نمیرم چون شهدا لذت مرگ را چشیده اند.
خدایا ما را شاکر نعمتهایت قرار ده ،خدایا حب خود و اهل بیت علیهم السلام را در دلم قرار ده ،ای خدایی که بنده را به سوی خود می خوانی و خود روزی اش میدهی ،کامم را به شهد شهادت شیرین کن تا این جان ناقابل را به راهت دهم.
سلام بر شما پدر و مادر عزیزم ،درود خدا بر شما باد.از شما معذرت می خواهم که برای جبهه آمدنم باعث زحمت شدم ،اما چه کنم که می خواندنم و من تنها راه خودسازی را جبهه دیدم،باید رفت و با خون شعله خاموش کرد.شیطان لشکر کشیده و اسلام و ایران مظلوم مانده است و در خطر ای دلسوزان قدم پیش گذارید.
پدر و مادرم خوشحال باشید که یک امانت را درست به صاحبش باز پس داده اید پس چیزی از دست نداده اید پس گریه نکنید در این تولد دوباره ام،زندگی اصلی این است که ابدی است،یاور انقلاب و امام باشید.
ای دوستان قران را از غریبی درآورید،آیا خدا قرآن را برای خواندن بدون عمل نازل کرد؟
آیا مسجد فقط جای نماز است و بس؟
لااقل پا در جای پای پیغمبر بگذارید،پس قرآن و مسجد را فراموش نکنید.
خدایا نمی دانم همه چیز را آماده کرده ام یانه،راه دراز است و توشه کم،خدایا یاری ام کن خدایی که خود مرا می خوانی:
خیز ای بنده محروم گنه کار بیا یک شب
ای خفته غفلت زده هشیار بیا
بی شب و روز که در زیرلحد خواهی خفت دم غنیمت بشمار امشب و بیدار بیا
خدایا به سویت آمدم پس مرگ مرا شهادت در راهت قرار ده و حال که قرار دادی با این زبان قاصر که قادر نیست سر سوزنی از نعمتهایت را شکر گوید شکر تو را به جا می آورم
والسلام
پستم یه سری دیگه یه داستان خیلی جالب راجع به خیالات برامون تعریف کرد که هنوز با وجود این همه سال تو ذهنم مونده.
داستان یه شیرفروشی رو تعریف میکرد که یه روز برای استراحت کوزه شیرش رو میذاره کنارش و به تنه درختی تکیه میده و میره تو عالم خیال
تو عالم خیال میبینه پولدار شده و ازدواج کرده و دو تا هم بچه داره و زندگی خوب و خوشی داره تو همین خیالاتش غرق بوده که پاش میخوره به کوزه شیر و اون چیزی رو هم که داره از دست میده
این داستان رو برامون تعریف کرد تا بهمون بگه یکی از راه های شیطان سرگرم کردن انسان به آرزوهای دور و دراز دنیاییه
جایی که ما رو از واقعیت دور میکنه.
+تو این شب ها ما رو از دعای خیرتون محروم نسازید.
تهران - ایرنا - مادر شهید احمد ابراهیمی گفت: پسرم وقتی برای دومین بار به کربلا رفت در آنجا خوابی دید که او را مشتاق دفاع از حرم حضرت زینب (س) کرد و در این راه به شهادت رسید.
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ شهید علی شاه سنایی متولد ۱۳۶۴ از نیروهای لشکر ۱۴ امام حسین علیه السلام بود که به صورت داوطلبانه برای دفاع از حرم عقیله بنی هاشم عازم سوریه شد و به شهادت رسید. وی نهمین شهید مدافع حرم از خطه شهید پرور اصفهان بود که در دفاع از حرم حضرت زینب (س) آسمانی شد. در ادامه متن کامل وصیت نامه دلنشین این شهید والا مقام را خواهید خواند که آن را با این عبارت شهادت لباس تک سایزی است که ما باید با اعمال و رفتار و اخلاص، خود را اندازه آن کنیم» آغاز کرده و پایان آن را به این بیت ما خانه به دوشان غم سیلاب نداریم/ جز پسر فاطمه ارباب نداریم» اختصاص داده است.
به نام خدا
"شهادت لباس تک سایزی است که ما باید با اعمال و رفتار و اخلاص، خود را اندازه آن کنیم…انشاالله
پروردگارا
من با تو عهد بستم که در دنیا به فرمان تو باشم. شهادت بر یگانگی و توحید
تو میدهم که جز تو خدایی نیست. تو یگانه و بی همتایی، تو یکتا و شریکی
نداری، گواهی می دهم که بهشت و جهنم حق است و موجود؛ و اقرار می کنم که
حساب و کتاب و میزان و صراط حق است.
خدایا تو را سپاس می گویم این لیاقت را به من عطا نمودی که پی به عظمت تو ببرم و حق را از باطل تشخیص دهم، آن گاه خانه و زندگی را رها کنم و به سوی تو هجرت نمایم و در صف رزمندگان و جهادگران راه تو حضور یابم و از مظلومان عالم دفاع کنم.
خدایا امید آن دارم که سرخی خونم، سیاهی گناهانم را غسل دهد و پاک شدن از گناه موجب آن شود که در جمع شهدای اسلام سر افکنده نباشم
در این راه کسی را مجبور نکرد که از پدر و مادر عزیزتر از جانم و از همسر مهربان و یار و یاور و در سختی ها و اقوا مم چشم بپوشم، بلکه تنها برای رضای خدا و پیروی از ولایت فقیه و دفاع از مظلوم و نابود کردن دشمنان اسلام.ای مردم این جانها از خودمان نیست، آن را خداوند تبارک و تعالی به ما داده و روزی هم از همه می گیرد. پس اگر این بدنها برای مرگ آفریده شده است که چه بهتر که انسان در راه خدا کشته شود."
و اما ای برادران و خواهران دینی به شما سفارشی می کنم به پیروی از ولایت فقیه و گوش دادن و عمل بی قید و شرط به فرمایشات ایشان و احترام به پدر و مادر که خیلی به گردن ما حق دارند، خواندن زیارت عاشورا، من خود هر صبح و شام زیارت عاشورا را می خواندم، نتیجه آن را در زندگی دیدم و از خدا بخواهید که به همه ما اشک چشم و دل مناجات عنایت کند، مخصوصا در مجالس روضه امام حسین(ع).
اما پدر و مادر عزیزم من می دانم شما با چه زحمتی مرا بزرگ کردید من هر چه دارم بخاطر روزی حلالی است که شما سر سفره آوردید و تلاش کردم که شما را از خود راضی کنم اما نتوانستم و از شما می خواهم مرا حلال کنید و در نبود من صبر کنید و صبور باشید مانند امام حسین و حضرت زینب و به خود افتخار کنید که چنین فرزندی تقدیم انقلاب کردید من هم قول می دهم که اگر اختیار داشته باشم شما را شفاعت کنم و اگر خواستید در مراسم من گریه کنید برای جوان امام حسین(ع) و شهدای دشت کربلا گریه کنید و بعد از من، هوای همسر و فرزندم زهرا کوچولو را داشته باشید.
و صحبتی با همسر مهربانم شما هم مرا حلال کنید در این چند سالی که با هم بودیم از شما جز احترام و بزرگی و پاک دامنی ندیدم و از شما تشکر می کنم که یار و یاور من در سختی ها و رسیدن به خدا بودی و از پدر و مادرت هم تشکر می کنم که چنین دختری تربیت کردند و از شما می خواهم که زهرا کوچولو نور چشم من را مانند خودت تربیت کنی و مسایل دینی را به او آموزش دهی و هوای پدر و مادرم را هم داشته باشی و در نبود من صبور باشی و خواهش می کنم که در مراسمم خود را کنترل کنی و الگو باشی، من هم شما را فراموش نخواهم کرد ای مهربان ترین همسر دنیا خیلی دوستت دارم و شما را به خدای بزرگ می سپارم و امیدوارم که حضرت زهرا شما را شفاعت کند.
ای همکاران و پاسداران سبز پوش به خود افتخار کنید که در این نهاد مقدس مشغول به خدمت و در صف رزمندگان و جهاد گران هستید و دعا کنید که همگی عاقبت به خیر شویم و از شما می خواهم که این حقیر را حلال کنید مخصوصا بچه های با مرام گروهان تخریب و ۲۰ روز از مرخصی های استحقاقی من را به خاطر کم کاریها و کارهای شخصی که در وقت اداری انجام داده ام کم کنید، اگر شهادت قسمتم شد مرا در گلستان شهدا دفن کنید.
خواهر و برادران خوبم شما هم مرا حلال کنید و سعی کنید در همه شرایط باعث سر بلندی پدر و مادر باشید و جای خالی مرا در خانه برای پدر و مادر پر کنید و در خانه با صدای بلند اذان بگویید و قرآن بخوانید و احترام به پدر و مادر را فراموش نکنید که بهشت زیر پای مادران است و در مراسم من آبرو داری کنید و هر کس در مراسم من شرکت کرد احترام کنید.
و شما رفقا و بچه های محل و بچه های هیئت ال یاسین، قدر این جلسه ها را داشته باشید و سعی کنید در این جلسه ها شرکت کنید و شما را وصیت می کنم که در مورد دیگران قضاوت نکنید، ما همه در حال امتحان هستیم. امیدواریم که موفق باشید و این بنده حقیر را هم حلال کنید.
منبع: جهان نیوز
خبرگزاری تسنیم نوشت: در مراسم تشییع پیکر سردار سرافراز اسلام شهید حسین همدانی، فرزند برومند ایشان، وهب همدانی وصیتنامه پدر شهید خود را قرائت کرد.
در این وصیت نامه آمده است:
بسمالله الرحمن الرحیم
سپاس خدای را که نعمتها فراوان بر ما ارزانی داشت و فراوان شکر که در عصر خمینی (ره) حیاتمان قرار داد، همه پدران و مادران ما در آرزوی این دوران بودند و ندیدند اما ما دیدیم.
دوران احیای اسلام عزیز و عزتمندی ملتهای مسلمان، مقاومت مجاهدان سپاه اسلام، عصر تحول و شکوه و عظمت در جهان اسلام، عصر بیداری ملتها، عصر زوال طاغوتها، عصر فروپاشی قدرتهای استکباری و عصر برگشتن به خویشتن.
خدا را هزاران شکر به خاطر نعمتهایش، نعمت زندگی در هشت سال دفاع مقدس، زندگی با مجاهدینی که محبوب خدا بودند و میهمان خدا شدهاند.
زندگی در کنار ملتی که خوش درخشیدند و در مقابل همه توطئهها و فشارهای سنگین دشمنان تسلیم نشدند و مدل شدند، نمونه شدند در بین ملتها که سرآمد همه آنها پدران، مادران، همسران و فرزندان شهیدان گرانقدر ما هستند.
چه افتخاری بالاتر از آنکه آزادگان ما و جانبازان ما و خانواده مقاومشان صبر را شرمنده کردند و ۱۰ سال در اردوگاههای حزب بعث صفحه زرین بر تاریخ این ملت نگاشتند. جانبازان ما با تحمل دردهای فراوان حجت را بر ما تمام کردند که باید مقاومت را ادامه داد.
خدای بزرگ را شکر به خاطر نعمت برخورداری از ولایت، ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع).
مگر میتوان از نعمت بزرگی که خدای مهربان به ما داده برآییم. نعمت ولایت فقیه، امام بزرگوارمان، آن پیر جمارانی؛ نعمت جانشین خلف آن، علی زمانمان که ادامهدهنده همان راه و کاروان انقلاب را چه مدبرانه و زیبا از همه گردنهها و کمینها عبور میدهد اما نه، باید بیش از این شاکر باشیم نه زبانی، بلکه عملی مثل شهیدانمان لبیک بگوییم.
بنده حقیر، حسین همدانی، شاگرد تنبل دفاع مقدس اعتراف میکنم که وظایف خودم را به خوبی انجام ندادم و بعضی موقعها این نفس سرکش سراغ من میآمد و مرا گول میزد، وسوسه میشدم، نق میزدم، در درونم اعتراض ایجاد میشد اما خدا مرا کمک میکرد، متوجه میشدم، پشیمان میشدم، توبه میکردم و از خدا طلب عفو و بخشش میکردم و مرا میپذیرفت و این اواخر هم خیلی دلم هوای رفتن کرده بود.
خدا کند که در موقع جان دادن راضی باشد خدای مهربان و خودم به رحمت او امیدوار هستم نه به عملکرد خودم.
از همه دوستان و آشنایان حلالیت میطلبم، از امام و مولایم حضرت آیتاللهالعظمی سیدعلی ای (مدظلهالعالی) که نتوانستم سرباز خوبی باشم عذرخواهی و کوتاهی مرا انشاالله به لطف و بزرگواری خودشان ببخشند.
از خانواده شهیدان، جانبازان و آزادگان همیشه شرمنده بودم که نمیتوانستم خدمتگزار خوبی باشم؛ مرا حلال کنند.
تشکر دارم از همسر عزیزم که همسنگر و همراه خوبی بودند، خداوند انشاالله این عمل شما را ذخیره آخرت قرار دهد و اما سفارش میکنم مثل گذشته بدهکار به انقلاب و نظام باشی نه طلبکار. قانع باش در مقابل کمبودها یا کممهریها صبر داشته باش و مراقب باش فضاسازان تو را ناسپاس نکنند، عشق به ولایت فقیه و اطاعت کامل از ایشان سعادتمندی دنیا و آخرت را دارد.
فرزندانم را سفارش میکنم و تأکید بر حفظ ارزشهای اسلام عزیز و نظام مقدس جمهوری اسلامی که با حفظ ارزشهایش میتوانند تأثیرگذار و مدل و الگو باشند، حجاب برتر بر شما واجب است رضایت پدر پیر شما با حفظ ارزشهاست. سعادتمندی و عاقبت به خیری شما را از خدای مهربان خواستارم.
برای خواهرانم و برادرم و فرزندان عزیزشان آرزوی سعادتمندی دارم، بسیار دوستان خوبی داشتم که یکایک آنها و زندگی با آنها همیشه در ذهن و خاطراتم ماندگار است و به این دوستی مفتخر هستم.
از همه آشنایان و دوستان میخواهم در صورت امکان یک روز برایم نماز و روزه به جای آورند؛ اگر انشاالله در آن عالم دیگر باز هم در کنار شما عزیزان باشم، جبران کنم!
هیچگونه بدهی ندارم و به کسی هم بدهکار نیستم، اما اگر کسی طلبکار بود بدهی را بدهید شاید یادم رفته باشد، به امید رحمت خدایم، خداحافظی با شما و طلب مغفرت بنده گنهکار حسین همدانی.
پروردگارا، ای تنها کس بیکسان. شما خود بیشتر از هر کس دیگر آگاه و ناظر بر اعمال این بنده حقیر بوده و هستی. از آن رو میدانی که این بنده حقیر تماماً در کوشش و تلاش مداوم بودم، تا بلکه مشکلات دنیوی خود و اطرافیانم را مرتفع سازم. بلکه بإذنالله بتوانم این جمع مذکور را طبق فرمایش شما تبدیل به بهشت کنم. در آن مسیر انجام وظیفه میکردم که ما را مأمور به نگهبانی از حرم خانم حضرت رقیه(س) کردند و ایشان مهر تأیید برات ما را زدند و فرصت خدمت به این خانم عزیز، بدینوسیله برای ما مهیا شد و ما نیز از خداخواسته لبیک را گفتیم و لباس جهاد را برتن کردیم.
پروردگارا! اگر که خواستی این بنده حقیر را به بهشت خود ببری و یا این که به جهنم که ساخته خودمان است، بیندازی، شما خود صاحب اختیار هستی و این بنده خسران دیده در هر صورت راضی به رضای شما خواهم بود. فقط این که دوست دارم مطلبی را با شما در میان بگذارم که تو خود میدانی، آن از دل من بر میخیزد. پروردگارا! اگر در طول دوران زندگیم در عالم مادی دچار خطایی شدهام، شما آن خطای بنده حقیر را به حساب دشمنی من با خودتان تلقی نکنید و دوست دارم که آن خطا را روی ضعف و احمقیتهای این بنده حقیر نسبت به خودش برداشت کنید و به این وسیله شما را قسم میدهم این بنده را به خاطر ضعفها و احمقیتهایش، در ردیف دشمنانتان قرار ندهید.
و البته در ادامه دوست دارم در همین جا رضایت خودم را از جاهلی که بنده را به قتل میرساند تسلیم شما کرده و البته شکایت خود را نیز از دو گروه نزد شما تا روز قیامت به امانت بگذارم.
گروه اول؛ کسانی که خود در پوچگرایی هستند و برای آنکه آن ننگ را از دوش خود بردارند، در صدد برمیآیند تا ما را در راهی که هستیم، بیهدف نشان دهند. و گروه دوم؛ کسانی هستند که با مکر و ریا سعی میکنند به تفریح یا برای به دست آوردن منافع دنیوی، روی خون شهدا موج سواری کنند.
التماس دعا، حسین امیدواری
درباره این سایت